1397/07/13

پلان پنجم - شيطنت ها و خنده ها - حساسيت گربه اي

به نام او كه از اوييم دلم مي خواست بدهم آشغالي همه شان را ببرد، بس كه ياد گرفته اند حرص بدهند. مدام سر كوچه مي ايستند و هركسي كه رد مي شود - حالا نه هركس هركسي ،منظورم همان دختر هاست- را يك تيكه اي مي پرانند و بعد هم خودشان به خودشان مي خنديدند. امروز… بیشتر »