1398/02/05

پلان پنجم - شیطنت ها و خنده ها - ترس از مینا

به نام او که از اوییم از مینا می ترسه بدرقم. رفته بود طبقه بالا مهمون خواهرم. من و سحر هم یه نگاه به هم کردیم. من شکیل تو یه زاویه خوب نشستم و سحر هم رفت سر وقت مینا. صدای پاش که اومد زوم کردیم روش. داخل که اومد مینا یه سلام بهش کرد. نگاه کرد دید دقیقا… بیشتر »

1 3 4 5 ...6 ...7 8