1397/07/12

پلان دوم - اسباب كشي- دلم دلتنگ مي شود

به نام او كه از اوييم

خانه که عوض می شود برای خانه قبلی، دلم دلتنگ می شود. صدای دیوارها و سکوت پنجره ها،دلم برای جیک جیک گنجشکان هم تنگ می شود . صدای آواز قناری ها،حتی برای مرد فضول همسایه که به گمانم بهتر از ما ، ما را می شناخت می دانست چه کسی خانه هست و چه کسی نیست و اصلا فلانی کجاست،دلم برای زن فروشنده وسط کوچه هم تنگ می شود که یک بار هم به او سلام نکردم دلم می خواست قد باشم ،با او حال نمی کردم.

دلم برای سکوت خانه تنگ می شود که پسر همسایه مثل تازه به دوران رسیده ها ی ایام گذشته که تازه ضبط صوت و بلندگو روی دور افتاده بودو هر ننه قمری که میدیدی یک بلندگو وصل می کرد به ابوطیاره اش،و صدا رو می داد تا ولوم آخر و اگر اتول متولی هم در کار نبود به خودش وصل می کردسکوت را می شکست، هان داشتم چه می گفتم آری دلم برای مزخرف ترین چرندیات او هم تنگ شده،راستی دلم برای گربه پُرروی محل هم تنگ شده که یکبار قصد گرفتن مینا را داشت،دلم برای اتاق کوچکم با کتابهای آن گوشه هم تنگ شده…آنقدر اسباب جمع کردیم بیخود و مثل نوشته های زرد ،به گمانيم اگر فلان چیز را دور می انداختیم فلان موقع به کار می آمد اما تا نمی انداختیم به درد نمی خورد.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: یار مهـــدی [عضو] 

زندگی‌ست و همین آمد و رفت‌ها و دلتنگیها
یکی میاد و یکی می‌ره

منتظر شما هستم در وبلاگ قائم آل طاها

1397/07/14 @ 11:23
پاسخ از: درگیـر روزها [عضو] 
5 stars

بله واقعا همين طوره :)
چشم حتما به ديدنتون به خانه قشنگتون ميام :)

1397/07/14 @ 14:35


فرم در حال بارگذاری ...