پلان اول - شروع وبلاگ -
به نام او كه از اوييم
اول با خودم گفتم بادی به غبغب بیندازم و عکسی از میز تحریر با یک قلم و کاغذ بگیرم بعد آن را بگذارم در پست اول و بگویم از آنجا که قلم برای نویسندگی و…. یا این وبلاگ در راستای….
بعد گفتم این اباطیل را ول کن ، تو را چه به مقدمه؟
مگر نوشتن غرغرهای مادر ، حرص پدر ، چرت و پرت گویی های رفقا هم مقدمه می خواهد؟
و این شد که سوزن را برداشتم و دکمه های کیبورد را خالی !!!
به دنبال نظر هم نیستم،چرا که یا نصیحت است و یا همدردی
او هم که باید جواب بدهد عادتم داده به بی جواب بودن!
نه می خواهم از هلال لب ها بگویم و نه از درشتی چشمان خیس…
فقط هوس یک روایت کرده ام، روایت زندگی یک دختر!
فرم در حال بارگذاری ...
سلام
ممنون از لطف شما