1397/12/24

پلان ششم - روزنگار - دعوت

به نام او که از اوییم زنگ زده میگه : رسیدن به خیر ، شنیدم اومدی، فردا خونه خالیه مامانم اینا میرن بیرون، میای؟ یه نگاه به مامانم کردم ، میدونستم قبول کردن همانا و خونم هدر رفتن همانا. میگم نه کار داریم می کنیم. دیدم چند تا چشم بهم خیره شدند، یه لبخند… بیشتر »

1 ... 9 10 11 ...12 ... 14 ...16 ...17 18 19 ... 45