پلان ششم - روزنگار - شعورم بد چیزی نیستا !
به نام او که از اوییم
بعد از مدت ها زنگ زده به مامان .میگه خاله همسرم واسم تک دست خریده :))
مامان بهش مبارکا گفت و ازین حرفا :)
در آخر به مامان سفارش کرد که به خواهرش چیزی نگه ،آخه وضعیت مناسبی ندارند و ممکن دلش بشکنه و ناراحت بشه.
گفتم چه با شعور :))
-امروز خواهرش زنگ زد به مامانم.این دخترخاله جان با یک جعبه شیرینی مراسم گرفته بودند همین .
اما از دست خواهرش ناراحت بود.
می گفت بهش گفته ،نمیگم شوهرم چی خریده… نمی خوام یه وقت حس بدی داشته باشی.
هیچی چشام گشاد شد و به مامانم میگم حیف که شعور خریدنی نیست وگرنه به جای تک دست باید بهش شعور هدیه می دادن :))))…