1397/12/02

پلان نهم - عید - مسخره بازی

به نام او که از اوییم

مسخره بازی ها شروع شد، همین دو، سه روز پیش عمه کوچیکم خونمون بودند حالا اومدند عید دیدنی، جوری دست و روبوسی می کنند که انگار واقعن یه ساله همدیگه را ندیدیم.

منم کم نزاشتم، اونا که دوتا ماچی بودند را تا سه چهار تا رفتم، اونایی را که سه تایی بودند وسط دوتا ولشون کردم.

تازه یه دستمال هم گرفتم دستم، هرازگاهی یه عطسه جانانه با ادویه جات می کنم. بیچاره عمم خیلی با ترس داشت نگاهم می کرد.

1 ... 44 45 46 ...47 ... 49 ...51 ...52 53 54 ... 86