1398/04/21

پلان ششم _ روزنگار _ نماز با طمانینه

به نام او که از اوییم ماجرایی دارد نماز خواندنش .نماز ظهر جدا ،نماز عصر جدا ،حالا ما سه ساعت باید معطل خانم باشیم که فِس فِس فرائض را به جا بیاورد. ما که سریع السیر و در یک مرحله آن هم در وقت خوش اذان تکلیف را ادا کرده و با خاطری خوش تا وقت بعدی خوش و… بیشتر »
1398/04/21

پلان ششم _روزنگار_ فریب

به نام او که از اوییم  نشستم سرک کشیدم تو گوشی مامان .داشت با علی چت می کرد.نوشت خاله ،میشه یک سوال بپرسم .قسم می خوری راست بگی و به مامانم هم نگی :) من یک دفعه دیدم سُر خوردم بیشتر روی گوشی :) مامان میگه بچه ،مگه نمی بینی نوشته یک حرف درگوشی :) اما خب… بیشتر »
1398/04/21

پلان ششم - روزنگار - سحر

به نام او که از اوییم  هنوز روح سحر هم از ماجرا خبر نداشت ،ناغافل پایِ پیرزن فضول همسایه به خانه باز شده بود.نه برداشته بود نه گذاشته بود و سریع رفته بود سر اصل مطلب .بیچاره خانواده دختر دارها ،ما رسم داریم به پسر یک شمش طلا و انگشتر طلا بدهیم .بعد هم… بیشتر »