پلان ششم - روزنگار - كرم و استاد
به نام او كه از اوييم يادم رفته بود یک ضد آفتاب به صورتم بزنم،شب دیر خوابیده بودیم و صبح به زور کتک بیدار شدیم و راهی… استاد آن وسط در اتوبوس برایمان صحبت می کرد. قرار بود سری به یکی از کارخانه جات جهت مهندسی - اهم اهم بله یعنی اینکه من مهندسم -… بیشتر »