پلان ششم - روزنگار - كرم و استاد
به نام او كه از اوييم
يادم رفته بود یک ضد آفتاب به صورتم بزنم،شب دیر خوابیده بودیم و صبح به زور کتک بیدار شدیم و راهی…
استاد آن وسط در اتوبوس برایمان صحبت می کرد. قرار بود سری به یکی از کارخانه جات جهت مهندسی - اهم اهم بله یعنی اینکه من مهندسم - برویم .
رفتم آن پایین و کرم ها رو روی صورتم به صورت نقطه نقطه گذاشتم، بعد یک آن استاد صدایم کرد، من هم کلا فراموشم شده بود و فقط یک نقطه سفید بزرگ روی پیشانیم مانده بود.. با آن اوضاع سر بلند کردم و رشید جواب دادم بله استاد! یعنی قیافه استادم تماشایی بود، چنان محو من شده بود که نگوووو
بعد دیدم با یکی از بچه ها شروع به صحبت کرد،تازه متوجه شدم و یک آن کوبیدم به پیشانی ام و رفتم زیر…

وای چطور تونستی این ظلم در حق خودت بکنی؟
ضدآقتاب از نفس و اکسیژن هم واجب تره

خخخ
جرات ندارند منو سوژه كنند بد مي بينن :))

سلام
همیشه یادت باشه کرم ضد آفتاب بزنی از تخت خواب میایی پایین .بزن
چون فقط نور خورشید مضر نیست .نور لامپهای خانه -کامپیوتر و…ضررش از نور خورشید بیشتر و پوست را پیر میکنه ….دکترای متخصص پوست سفارش میکنند …
http://maedeh.kowsarblog.ir/
اینقدر دلم میخواد بجای لپ ،زبان دختر همسایه را بکشم ….

سلاااااااام :)
چشم :) ميزنم با خاطره امروز حتما ميزنم اصلا تو خواب هم ميزنم :)
فرم در حال بارگذاری ...