پلان هشتم - حالگيري - شلوار خانه
به نام او که از اوییم
از صبح گرفته به کار کردن ، نه تنها آشپزخانه که حتی سالن پذیرایی را هم تموم کردیم، بعد یه نگاه کرده میگه: هر کاری هم انجام بدید هنوز یه چیزی کمه!
میگم : مامان جان ، به خدا هنوز وقت هست، دیگه هم که کار خاصی نمونده بیخیال شو ساعت 10 شد.
میگه: نگاه کن، خونه را که بی شلوار نمیشه ول کرد، زشته!
دقت کردم دیدم پرده ها را داره نشون میده!