1397/07/17

پلان پنجم - شيطنت ها و خنده ها - ترس از جن

به نام او كه از اوييم

با شوق و ذوق داشتم از كلاس امروزمون براي مامانم تعريف مي كردم. بحث قشنگي بود عاخه. كلا درباره جن و آزار و اذيت هاش.

يه دفعه ديدم خيلي جدي برگشت و بهم گفت: از فردا كلاس بي كلاس، تا دوهفته مي موني تو خونه.

رسما بدبخت شدم رفت. نمي دونستم مي ترسه اونم تا اين حد.

فردا مي خواستم كلاسو پيچ بزنم با يكي از بچه ها، اَي بابا..

1 ... 59 60 61 ...62 ... 64 ...66 ...67 68 69 ... 86