پلان پنجم - شيطنت ها و خنده ها - ترس از جن
به نام او كه از اوييم
با شوق و ذوق داشتم از كلاس امروزمون براي مامانم تعريف مي كردم. بحث قشنگي بود عاخه. كلا درباره جن و آزار و اذيت هاش.
يه دفعه ديدم خيلي جدي برگشت و بهم گفت: از فردا كلاس بي كلاس، تا دوهفته مي موني تو خونه.
رسما بدبخت شدم رفت. نمي دونستم مي ترسه اونم تا اين حد.
فردا مي خواستم كلاسو پيچ بزنم با يكي از بچه ها، اَي بابا..

میگمااااا من ترتیب این پلان هاتو نفهمیدم چجوریه ؟!!!!!!!!!؟

منم بودم همین کارو می کردم …. :)))
کلاااااسسسس تعطیییییییل!

كلاس كه عشقه ،عشق هم تعطيل بردار نيست :))
البته اين واسه شما :) به نظر من بايد كلاس را تا ميشه پيچوند :)

بچسب به درس و مشقت نبینم بپیچونی
نصیحتی مادرانه، خواهرانه … !!! (( ؛
خوب ادم می ترسه اتفاقا ما هم چند روز پیش بحث کلاس تاریخمون رفت سمت خلایقِ اَجِنـــه، شبش تنها بودم، همش حس می کردم یکی پُشتمه

مطمئن باش پشتت بوده ،باور كن … خود خودش بود .:)))

وای چقدر کامنت گذاشتن تو وبت سخته
بلاگفا بهتر نبود؟
این دختره گوشه وبت چه باحاله☺
اینجا شکلک نداره؟

سلااااام
چرا سخته ؟
به اين راحتي
تو بدتر از من تنبليا :))
فرم در حال بارگذاری ...
جونم واستون بگه خودم هم نفهميدم :))
گذشته از شوخي هر پلاني يك اسم داره مثلا همين پلان كه 5،شيطنت ها و خنده هاست كه هر چي در اين رابطه باشه با عنوان پلان پنجم - شيطنت ها و خنده ها -… قرار ميدم.چون حوصله موضوع بندي نداشتم :)