پلان پنجم - شیطنت ها و خنده ها - جانور شلخته
به نام او که از اوییم
از حیاط تا وارد راهرو می خواستم بشوم همین که دستم روی دستگیره در رفت .یک آن یک جیغ بنفش زدم و فرار کردم.
آخر نمی دانید که با یک جانور روبرو شدم که خم شده بود و یک عالمه مویِ پریشان دور و اطرافش ریخته شده بود.چند ثانیه ای طول کشید تا پیام به مغز مخابره شد که نترس این جانور نیست بلکه خواهر شلخته است .:)))