1398/02/05

پلان پنجم - شیطنت ها و خنده ها - ترس از مینا

به نام او که از اوییم

از مینا می ترسه بدرقم. رفته بود طبقه بالا مهمون خواهرم. من و سحر هم یه نگاه به هم کردیم.

من شکیل تو یه زاویه خوب نشستم و سحر هم رفت سر وقت مینا.

صدای پاش که اومد زوم کردیم روش. داخل که اومد مینا یه سلام بهش کرد. نگاه کرد دید دقیقا جلو پاش ایستاده نگاهش می کنه!

یه جیغ که چه عرض کنم! به صورت ممتد جیغ می کشید و عقب عقب می رفت ، مینا هم ترسیده بود مثل خودش جیغ می کشید و می پرید بالا و می رفت سمتش! اون از پله ها می دوید مینا هم دنبالش می رفت. یعنی صحنه نابی شده بود که الان  دوساعتی گذاشته و هنوز داره بهمون چیـــز.. میگه :)))


فرم در حال بارگذاری ...